هیلداهیلدا، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 11 روز سن داره
همدم و هومنهمدم و هومن، تا این لحظه: 8 سال و 1 ماه و 16 روز سن داره

هیلدا پرنسس کوچولوی ما

مسافرت کندوان مرداد 92

  هیلدا جونم و مامان و باباش سه شنبه 7 مرداد تا جمعه 11 مرداد با خاله میترا و عمو مهدی و عسل جون رفته بودن مسافرت تبریز کندوان .  خیلی بهشون خوش گذشته و کلی عسل و هیلدا با هم بازی کردن و دوست شدن تازه کلی هیلدا به هوای عسل غذا میخورده گذاشتن پست کندوان یه خورده با تاخیر بود چونتا عکسا رو از مامان سمیه بگیرم طول کشید قرار بود سمیه این پستو بزاره اما به دلیل نداشتن وقت به دلیل کار و اثاث کشی من این پستو میذارم         بقیه عکسا در ادامه مطلب :   هیلدا جونم در مسیر رفتن به کندوان هیلدا و جکوزی  هیلدا و عسل جون خاله میترا و مامان سمیه و عسل ...
18 مرداد 1392

اولين ماه تابستون با هيلدا جون

 اينجا خونه دوست و يه جورايي همكاره بابا مجيده كه يه دختره خيلي ناز و شيطون به اسم آرتميس دارند اون شب نميدونم چرا خجالتي شده بودي و تا يه چيزي ميشد پيرهنتو اين مدلي ميكردي تو دهنت و يه عالمه خجالت ...... مامان ني ني واستون يه عروسك خيلي خوشگل اورد كه بازي كنين و از اونجايي كه عروسكهاي خودت خيلي فشن نيستند كلي عاشقش شده بودي  عاشق نگاهتم كه از دور با كلي تعجب و اشتياق داري مياي نزديك  و بعد ازون عاشق نگاه مهربون آرتميسم    دوستون دارم فرشته هاي كوچولو    توي اين عكس ها تازه از خواب بيدار شدي و همون موقع بابا اومد از سركار و شما كلي ذوقولون شدي       &nb...
4 مرداد 1392

یه مامان کمی تا قسمتی شاغل

چند وقتی بود سمیه تو فکر رفتن سر کار بود البته چند بار صحبتش شد و کنسل شد میگفت نمیتونم هیلدا  رو تنها بزارم میترسم چون سنش کنه ضربه بخوره تا اینکه اینبار این قضیه یه کم جدی تر شد و سمیه تصمیم گرفت روزی فقط 2 ساعت بره سرکار به همون شرکتی که قبلا کار میکرد و خب سمیه کارشو خیلی دوست داشت و منو و مامانم هم بهش اطمینان دادیم که خوب مواظب هیلدا باشیم تنها نگرانی سمیه این بود که چون این دو ساعت هرروزه هست هیلدا ضربه نخوره چون هیلدا اصلا با مامانم یا من غریبی نمیکنه و حتی در نبود سمیه واسه خودش بازی میکنه و اصلا بهونه سمیه رو نمیگیره و کلی خونه مارو دوست داره. ولی خب با صحبت های منو مامانم تا حدودی قبول کرد و م...
3 مرداد 1392

كارهاي هيلدايي

  عاشق ايني كه يه چيزي كه اكثر مواقع گوشي يا كنترل بذاري توي پيرهنت                                                              يروز ميخواستيم بريم بيرون و شما ول كن وسايلي كه توي خونه جمع كردي نبودي..... و ماهم با همون وسايل رفتيم     عزيزه دلم وقتي زير چشمي حواست هست كه دارم قربون صدقت ميرم(مثلا داري يه جاي ديگرو نگاه ميكني و...
2 مرداد 1392
1